کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال امام باقر علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمدجواد غفورزاده     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین     قالب شعر : غزل    

بیابان بود و صحرا بود آنجایی که من بودم            هزاران خیمه بر پا بود آنجایی که من بودم

شمیم یاس یاسین دشت را پر کرده بود اما            گلاب اشک زهرا بود آنجایی که من بودم


قـیام عـاشـقان راست‌قـامت بود عـاشورا            قـیامـت آشکـارا بود آنجـایی که من بودم

تـمـام سـورۀ ایـثـار و آیـات جـوانـمردی            به هفتاد و دو معنا بود آنجایی که من بودم

پیام روشن «اَلموت اَحلی مِن عسل» یعنی            شهادت هم گوارا بود آنجایی که من بودم

چرا آتش بگیرند از عطش گل‌های داودی            اگر بین دو دریا بود آنجایی که من بودم

کسی از اسب می‌افتاد پشت نخل‌ها، آری            علم در دست سقا بود آنجایی که من بودم

صدای بت شکستن در فضا پیچیده بود اما            خـلـیل‌الله تـنهـا بود آنجـایی که من بـودم

شعاع آفتاب از مشرق گودال سر می‌زد            که ثـارالله پیـدا بود آنجـایی که من بـودم

عـدالت زیر سـم اسب‌ها پامـال شد، آری            ستم در حد اعلا بود آنجایی که من بودم

شدم محو نگاه عمه‌ام زینب که در چشمش            تمـام دشت زیـبا بود آنجایی که من بودم

چرا آن روز تل زیـنـبـیه اوج عـزت شد            که چشم‌انداز فردا بود آنجایی که من بودم

چه گل‌هایی که زیر بوته‌های خار پرپر شد            مگر پاییز گل‌ها بود آنجایی که من بودم؟

هلال ماه نو وقتی نمایان می‌شد از محمل            فقط یک نیزه بالا بود آنجایی که من بودم

: امتیاز

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : هستی محرابی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

داغِ تو روشن می‌کـند شـمعِ مـحـرم را            در شعـلۀ غـم می‌کـشـاند جانِ عـالم را

مـثـلِ پــدر مـیـراث دارِ کـربـلایـی تـو            چون از مسیرِ کربلا آوردی این غم را


قـلبی شکـسـته داری و لـبـریزِ از آهی            بر گونه‌ات داری کماکان اشکِ نم نم را

درد است طفلِ چار ساله از سرِ بغضی            در قلبِ کوچک جا دهد این حزنِ اعظم را

کاری که با گل کرده دردِ کربلا، دیگر            آسوده دیده بر تـنـش هر جـرعۀ سَم را

آقـا! زیـاد از کـربـلایِ تـو نـوشـتـنـد و            اما دریـغـا درد و غـم‌هـای مـجـسّـم را

آن چشم‌هایت راویِ تصویرِ گودال است            در سینه‌ات جا داده‌ای این دردِ مبهم را

پیش از تو بر جدت ملائک روضه‌ها خواندند            در عرش بر پا کرده‌اند این بزمِ ماتم را

با خاطـراتِ درد می‌آیی ولی ای عشق            با محـنتِ بـاران نـشُـسـتی آهِ زمـزم را

دلـتـنگیِ پائـیز در جـانِ تو جـاری بود            غیرِ تو کس باور ندارد بغضِ شبنم را

صحـنِ خـرابت در نگـاهِ حـسـرتـم آقا!            از خـونِ دشتِ کـربلا آورده مـرهم را

گلدسته‌های صحنِ تو در چشمِ ما روشن            گل کرده شعرِ کربلایت رنگِ پرچم را

امشب سلامـم می‌رسـد خـاکِ بـقـیعِ تو            تا از تو گیرد روضه و اشکِ محرم را!

: امتیاز

زبانحال امام باقر علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

هـمرزم بودم یک زمانی با سه ساله            من داشـتم اشـکِ روانـی با سه ساله
در کـربلا بودیم پـشـتـیـبانِ زینب            دریـافـتـم نـام و نـشـانـی با سه سـاله


شاهد خـدا باشد که بودم دیـده گریان            خـیـلی کـشـیـدم نـاگـرانی با سه ساله
لعنت به شمر و خولی و بر تابعانش            کـردند چـون نامـهـربانی با سه ساله
روز دهم، هـنگامِ غـارت مانده بودم            که می‌شـوم من آسـمـانی با سه ساله

آتـش گـرفـتـم در جـوارِ عـمّۀ عـشق
خیلی لگـد خـوردم کـنارِ عـمّۀ عشق

دیدم به چشمِ خویشتن جور و جفا را            زیـر کــتـک‌ دیـدم نــوای بـی‌نـوا را
روزِ دهـم بود و هـمه جا پُـر ز آتش            دیـدم در آتـشِ، وای نامـوس خـدا را
رحم و مـروّت را نـدیـدم بینِ دشـمن            بر خـارها رانـدنـد، آل مـصـطفی را
دیـدم به چشمِ خـویشـتن که عـمّه‌هایم            گم کرده بودند در هیاهو دست و پا را
فریادِ واویلا ز هر سویی بـلـند است            فـریـادهـا پُـر کـرده کـلّ کــربــلا را

من راوی کـرب و بـلای پُــر بـلایـم
مـن نـالـه‌هـای بـی‌ریـای بـی‌صـدایـم

در شـام دیـدم چه جـسارت‌ها نمودند            بر آل حـیـدر چه شـقـاوت‌ها نمـودند
لعنت به شام و شامیان که با عدوات            تحـقـیـر کـردند و حـقـارت‌ها نمودند
با سنگ و چوب و پـارۀ آتـش دمادم            بر آل پـیـغـمـبـر عـنـایت‌ها نـمـودنـد
الـفـاظِ زشـتـی را مـهیّا کردند و بعد            در آن شلوغی‌ها چه صحبت‌ها نمودند
در پیشِ چشمِ عـمّه زینب مانده بودم            از مـرتضی خـیلی بـرائت‌ها نـمودند

دیدم میانِ آل عـصمت فـصلِ دی را
دیدم به چشمِ خویشتن من بزمِ می را

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید. ضمنا در این دو بیت قافیه مشکل دارد زیرا در تعریف حد اقل قافیل گفته اند باید یک صامت و یک مصوت از حروف روی مشترک باشند و ادات جمع جزء حروف روی نیست لذا در ابیات زیر خیمه و غنچه نمی تواند با جفاريال بی نوا و کربلا هم قافیه باشد.

روزِ دهـم بود و هـمه جا پُـر ز آتش            دیــدم مـیـان دود و آتـشِ خـیــمـه‌هـا
رحم و مـروّت را نـدیـدم بینِ دشـمن            بـر خـارها رانـدنـد تـمـامِ غـنـچـه‌هـا

زبانحال امام باقر علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

یادم نمی‌رود که در آن عصرِ پر غبار            آمـد بـسـوی خـیـمـۀ ما اسـب بی‌سـوار

دیدم که عـمه‌های حـزیـنم به سوز و آه            اطـرافِ اسب را بگـرفـتـنـد، نـالـه دار


اما چه ذوالجناح، که با زینِ واژه گون            چون ابر می‌گریست در آن بِین، زار زار

می‌خواست پشتِ خیمه رود، جان دهد، ز داغ            امـا چـو دید پـرسـشِ طـفـلانِ بی‌قـرار

نـاچـار بـازگـشـت بـه گـودالِ قـتـلـگـاه            پس در پی‌اش زنان و عزیزان، نقابدار

ای وایِ من، خـدا نـکـند قـسـمتِ کسی            دیـدیـم آنچه را که نـدیـده‌ست روزگـار

از روی تـلِ زیـنـبـه، پیـشِ دیده بود            تـا انـتـهـای حـفــرۀ گــودال، تــارِ تـار

شمشیر و نیزه بود که می‌خورد بر حسین            بارانِ تیر و سنگ، ز هر سویِ کارزار

والشمـرُ جالسُن، چه بگویم که پیـشِ ما            بر نـیـزه راسِ جـدِّ غـریـبـم شد آشکار

آنشب چها گـذشت...، بمانـد برای بعـد            تـازه به روز بـعـد، شد اسـلام داغـدار

دشمن که عمه‌های مرا در طناب بست            بدجـور مـادرم به جـنان گـشت اشکبار

عـمداً عـبـور داد، حـرم را ز کـشـته‌ها            تا اشکِ تازه گیرد از این جمعِ سوگوار

مردانمان که کشته و بی‌سر، روی زمین            زن‌هـایمان، اسـیـرِ سـپـاهی تـبـاهـکـار

تا آن زمان، حرم به اسـیری نرفته بود            آل عـلی، به نـاقـۀ عـریان، حجـاب دار

بـاور کـنـید عـمـه‌ام از کـربـلا به بـعـد            تا شام و کوفه، پیر شد از غصه، شرمسار

یـادم نـمـی‌رود کـه بـه بـزم حـرامـیـان            عـمه گـریـست، از طمعِ چـشـمِ نابکـار

با اینهمه غریبی و تحقیر و داغ و درد            دشمن شکست خورد و حرم شد پر افتخار

با خـطـبه‌های پُر ز طـنـیـنَش قـیام کرد            پـیـروز شد صبـوری عـمّه، شکوه بار

تنها وصیتم به شما حـفظ روضه‌هاست            تا آن زمان که می‌رسد از راه تک سوار

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد! لازم به ذکر است همانگونه که در کتب نفس المهموم ص ۳۳۱، وقایع الایام ص ۴۵۹، ناسخ التواریخ ص ۵۰۷، پژوهشی نو در بازشناسی مقل سیدالشهدا ص ۲۷۰ و ... آمده است تا قرن دهم هیچ نامی از ذوالجناح نیست و این نام برای اولین بار در کتاب روضة الشهدا آمده است، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین‌جا کلیک کنید.

دیدم که عـمه‌های حـزیـنم به سوز و آه            اطـرافِ ذوالجـنـاح گـرفـتـنـد، نـاله دار

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد!

در شهرِ شام بود، که بابای من ز شرم            می‌گـفت: کاش زنده نبودم در این دیار

شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

یک طرف کاغذ و یک سو قلمش افتاده            قـلـمـش نـه، دم تــیـغ دو دمـش افــتـاده

مثل روز دهم از فرط عطش با طفلان            در شب حـجـره به روی شکـمش افتاده


آخرین لحظه همان لحظۀ تلخی‌ست که مَرد            دیـده از دست ابا لفـضل عـلـمش افـتاده

دیده که دست و سر و چشم عمو عباسش            تـا دم عـلـقــمـه در هـر قـدمـش افـتـاده

نفسش را رمقی نیست و در خاطر مرد            زخــم هــای تـن آقــا رقــمــش افــتــاده

بعد اینـقـدر مـصیبت که سـرش آوردند            تـازه تـیـغ آمـده بـر قــدّ خـمـش افـتـاده

آخرین لحظه به یاد فقط این جملۀ شمر            که: خودم می‌کِـشم و می‌کُـشـمش افتاده

دمش از بس که حسینی‌ست چو پایین رفته            بــاز در پـای دمــش بــازدمـش افــتـاده

مثـل بـین الـحـرمـیـن است مـدیـنـه امـا            سر پا نیستدراین سو حرمش افتاده

: امتیاز

شهادت امام باقر علیه‌السلام ـ ذکر مصائب حضرت

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

یک عـمر داغ کـربلا یادش نمی‌رفت            دلشـوره‌هـایِ عـمّه را یادش نمی‌رفت

درس و حدیـثـش مانعِ روضه نمی‌شد            بـرپـایـیِ بـزم عـزا یـادش نـمـی‌رفـت


بر دوشِ دل، بار مصیبت داشت عمری            جـان دادن خـون خـدا یادش نمی‌رفت

بالا سـرِ هـر پـیکـر بر خـاک خـفـتـه            لبخـنـدِ شـمـرِ بی‌حـیا یـادش نمی‌رفت

بُردنـد بی‌صبـرانه بعـد از گـوشـواره            گهواره را بینِ عـبا... یادش نمی‌رفت

تب داشت بابا! سوخت خیمه! زجر آمد!            زد تـازیـانـه بی‌هـوا! یادش نـمی‌رفت

هنگـام غـارت بود و در بین شلـوغی            افـتاد زیـر دست و پـا یادش نمی‌رفت

لعنت بر آن دستی که هجده نیزه آورد            سرهای روی نیـزه‌ها یادش نمی‌رفت

کـنج خـرابه...زیر نـور مـاه...آرام...            شب گـریه‌هایِ بیصدا یادش نمی‌رفت

در کنج حجره، داشت جان می‌داد امّا            کهنه حـصیر و بوریا یادش نمی‌رفت

: امتیاز

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : محسن عزیزی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

عـالـم هـمه گـدای تو یا باقـرالـعـلوم            محتاج خـاک پـای تو یا باقـرالعـلوم
محتاج یک دعای تو یا باقـرالعـلـوم            جـلـدیم در هـوای تو یا بـاقـرالـعـلوم


مـعـنی عـلـم مـعـنی آیـات مـحـکـمه
هستی فدای یک نظرت یابن فـاطمه

باید همه به پشت سرت اقـتـدا کـنـند            باید به نام تو هـمـه عـالـم دعـا کـنند
بـایـد گـدایـی در تـو مــاسـوا کـنـنـد            باید به عرش منبر علمت به پا کـنند

تیر و کمان بگیر به دست و مرا بزن
ای صاحب کـمـان نـوۀ ارشد حـسن

خورشید سایه‌بان شده روی مزار تو            روح الامـین مـلازم تو در کـنار تو
دانش هـمیشه در کـنف سایـه‌سار تو            حُبُّ الحـسین شد همه دار و ندار تو

از کودکی است روضه و غم آشنای تو
دلها گـرفـته از تب سوز و نوای تو

عمری است اشک من شده وقف منای تو            باید که مُرد از غم و سوز عزای تو
غربت نشسته در همه صحن و سرای تو            از زهر زین اسب ورم کرده پای تو

از بس که زهر در تنت آقا زیاد بود
رنگت شده شبـیه رخ خـیـمه‌ها کبود

بـازار و ازدحـام نـرفـته ز خاطرت            آتش ز پـشت بـام نـرفـته ز خاطرت
دشنام صبح و شام نرفته ز خاطرت            ویـرانه‌های شـام نـرفـته ز خـاطرت

بر روی نـیـزه‌ها سر آفـتاب دیـده‌ای
بر روی خـارهـای بـیـابـان دویده‌ای

: امتیاز

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

دوباره مرغِ دلم با پرِ شکسته سفر کرد            تمام همسفران را پرید و باز، خبر کرد
نیاز نیست، به منبر؛ به روضه‌خوان؛ به مصیبت            دو چشمِ خشکِ مرا روضۀ مزارِ تو تر کرد


زمین برای تو با هق‌هقش به زلزله افتاد            و لرزه‌هاش، حرم را گرفت و زیر و زبر کرد
تو گنجِ روضۀ مکشوفه‌ای؛ که مدفن پاکت            میان بزم عزایت نشست و خاک به سر کرد

به گَـردِ قـافـلـۀ اشک‌های تو نـرسـیـدیم
تو دیده‌ای همۀ آنچه را که ما نـشـنـیدیم

تو دیـده‌ای هـمۀ داغ‌های کـرب‌وبـلا را            به نـیـزه‌زارِ بـلا؛ رویشِ سـرِ شـهـدا را
تو دیده‌ای که تنِ کشتی نجات، به خاک است            و موجِ زخمی دریای سرخ خون خدا را
شنیده‌ای وسط سوزِ لای‌لای عـطشناک            صدای هـلهله‌ و خـنـده‌های حرمله‌ها را
تو هم شبیه پدر بُرده‌ای به جادۀ عمرت            به شانه‌ات غـمِ هـم‌وزنِ کوهِ شامِ بلا را

به شاهـراه شهادت تو هم مـرید حسینی
قـتـیلِ مـقـتـلی و آخـرین شهـید حـسینی

: امتیاز

زبانحال امام باقر علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : امیر عظیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

از گـلـو نـالـۀ مـرغ سـحــری افـتـاده            پــی آن نــالــه دل دربــدری افــتــاده
پسری دید که از زینِ به زهر آغـشته            گـوشـۀ حـجـره دوبـاره پـدری افـتاده


غـم یک عـمر بلا پشت بـلا پشت بلا            همچو یک زهر به جان جگری افتاده
مرگ نزدیک شد و اهل حرم می‌گریند            چـشـم بـیـمـار پـدر بـر پـسـری افتاده
پسرم گـریه نکن چونکه میان چشمت            از غـم خـون جـگـری‌ها اثری افـتاده
پسرم! گریه فقط گریه به غم‌های حسین            ســوی گــودال دلـم را گـذری افـتـاده
کودکی بـودم و دیـدم که مـیان مقـتـل            تـن خـورشـیـد کـنـار قــمـری افـتـاده
کودکی بودم و دیدم که ز سیمرغ دلم            تـه گـودال فـقـط مـشـت پـری افـتـاده
دیـده‌ام وقـت اسارت که به پای عـمّه            بــارهـا از افـق نـیــزه ســری افـتـاده

: امتیاز

شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : محمّد قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

بسکه تصویری از اندوه به هر مرحله داشت            خوشیِ کودکی از خاطر او فاصله داشت

به حسـابی که پـسر آیــنه‌دار پـدر است            او هم از کوفه و از شام، فراوان گِله داشت


صنـم سلـسله مـویی که دل ما با اوست            سالها دور گلویش اثـر از سلسله داشت

چون ولی بود بَـلا دیـد، ولی سنگـین تر            پای او بیشتر از عـمّۀ خود، آبله داشت

بعد پنجاه و سه سال از غمِ جانسوز عطش            جگر سوخته، با آب خُنک مسئله داشت

دل او محـفل یک روضۀ زهـرایی بود            اُنـس با فـاطـمۀ سوخــتـۀ قـافـلـه داشت

کینه از شمر به دل داشت ولی بیش از آن            نفرت از خولی و بُغضی به دل از حرمله داشت

شام دیده‌ست که در بـزم شـرابِ اُمَـوی            نطق کوبندۀ او حالت یک زلزله داشت

لب به نفـرین نگـشود این نوۀ شاه کـرم            بسکه در صبر همانند حسن حوصله داشت

آه برعکس همه، موقعِ طفلیش، این مَرد            خاطرات بدی از ساز و کف و هلهله داشت

: امتیاز

شهادت امام باقر علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

چه تـفـاوت بکـنـد نـالـه کـند یا نـکـند            که دلِ سـوخـتـه را نـالـه مـداوا نـکـند

چه تـفـاوت بکـنـد پـا بکـشـد یا نکـشد            کاش می‌شُد خـودش اینـقـدر تقلّا نکند


زهر اینبار چه دارد متورم شده است            زهـر با این تنِ بـیـمـار مـدارا نـکـنـد

این جوانی که کـنار پـدر اُفـتاده زمین            چه کـند گـریه اگـر بر سرِ بـابـا نکـند

اینهمه جایِ جـراحات برای شام است            زهر هرچند که سخت است چنین تا نکند

نَفَس آخر و با روضۀ ویرانه گریست            نـشُد او یـاد غـمِ عـمـۀ خـود را نـکـند

یـادش اُفـتـاد که هـم‌بـازیِ او می‌اُفـتاد            سنگ رحـمی به سرِ دخـترِ نوپا نکند

گفت دستم، سرِ زنجیر به دستش بستند            پس از آن شِکـوه‌ای از آبـلـۀ پـا نکـند

چـادر عـمه پناهـش شد و نالـید: سرم            چه کـنم تا که مرا زجـر تمـاشا نـکـند

زنِ غساله چه فهمید که می‌گفت به خود            بهتر این است که این مقنعه را وا نکند

: امتیاز

زبانحال امام باقر علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : نوید طاهری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

از شرار زهر کین پا تا سرم آتش گرفت            آه ای مـادر بـیا بال و پـرم آتش گرفت

هر نفس از سینه‌ام شعله زبانه می‌کشد            سوخـتم از تب تمام پیکـرم آتش گرفت


روز من با خاطرات کربلا شب می‌شود            بس که گریه کرده‌ام پلک ترم آتش گرفت

هر طلوعی را غروبی عاقبت پایان دهد            ای امان از آن غروبی که حرم آتش گرفت

شعله بر جان همه اهل حرم افـتاده بود            دختری فریاد میزد معجرم آتش گرفت

بـعـد داغ کـربــلا و تـشـنـگـی بـچـه‌هـا            هر کجا که آب دیدم حنجرم آتش گرفت

: امتیاز

مدح امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

باطنش هر لحظه در روی محمّد ظاهر است            در امام غایب این عصر، علمش حاضر است

مادر از نسل حسن، بابایش از نسل حسین            خلقتی اینگونه در بین خلایق نادر است


هرکسی او را زیارت کرده باشد در بقیع            هم علی و هم حسین و هم حسن را زائر است

عقل کل‌های جهان فهمیده‌اند این راز را            چـارۀ آنچه نـمی‌فهـمـند قـال الباقـر است

بـا احــادیـثـش دلِ آشــوب من آرام شــد            از تخصص های او تاثیر روی کافر است

از رقیه هرکه بیـتی گفت بیـتـش می‌دهد            این قلم، این گود،بسم الله هرکس شاعر است

: امتیاز

شهادت امام باقر علیه‌السلام ـ ذکر مصائب حضرت

شاعر : وحید قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

زهر ملعون، نفست را به شکایت انداخت            گوشۀ حجره تو را سخت به زحمت انداخت

داری از درد چه بدحال به خود می‌پیچی            مثل لب تـشـنۀ گـودال به خود می‌پـیچی


چه غریبانه کف حجره زمین گیر شدی            چقـدر بیـشـتر از سن خودت پـیـر شدی

زهر ملعون، چه به روز جگرت آورده            خـنـدۀ حــرمــلـه را در نـظــرت آورده

خواستی آب بنوشی، جگـرت تیر کشید            عطشت، علقمه را زود به تصویر کشید

زهر نه، گریۀ بسیار تو را خواهد کشت            روضۀ دست علمدار تو را خواهد کشت

سالها رفـته، ولی خوب به خاطر داری            با رقـیـه دل‌تان سـوخـته چـنـدین بـاری

مو به مـو، طعـنۀ اغـیار به یـادت مانده            ازدحـام ســر بــازار بـه یــادت مــانـده

دل پُر خـون تو، از غـصه لبالب می‌شد            چــادری در مــلأعــام مـعــذّب مـی‌شـد

: امتیاز

شهادت امام باقر علیه‌السلام ـ ذکر مصائب حضرت

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

دیـده در کـودکی‌اش داغ کـبـوتـرها را            تـبـر و سـوخـتـن جـان صـنـوبـرها را
راوی مقـتل سرخی‌ست که می‌سوزاند            شرح آن صفحه به صفحه همه دفترها را


تیغ بی‌مهر عـطش بود و لب کودک‌ها            دیـده او چـهــرۀ شـرمـنـدۀ مــادرها را
عمّه را دیده که در بی‌کسی عصر حرم            گره بر روی گـره می‌زده معجـرها را
آنکه خود درد کشیده‌ست فقط می‌فهـمد            پــای پُــر آبـلـه و گــریـۀ دخـتـرهـا را
مقـتل از جانب او گفت که عمّه جانش            دیـده بر زیـر گـلـو کُندی خـنجـرها را
ناگهـان در وسـط هـلهـله‌ها می‌چـیـدند            روی سرنیزۀ بی‌رحمی خود سرها را

: امتیاز

شهادت امام باقر علیه‌السلام ـ ذکر مصائب حضرت

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

عمری فـقـط چـشم تـرش آمد به یادت            در تـشـنـگی آب آورش آمـد بـه یـادت

وقتی جوانت پیش چشمت راه می رفت            آری وداع اکــبـــرش آمــد بــه یــادت


پس از گلویت آب خوش پائـین نرفـته            بـا دیـدن آب، اصـغـرش آمـد به یادت

قـطـعأ صدای پـای هـر اسـبـی که آمد            سُـمّ سـتـور و پـیـکـرش آمـد به یـادت

بــا دیـدن انگـشـتـری در دسـت مـردم            انـگـشـت با انـگـشـتـرش آمد به یادت

هـر روز هـنگـام غـذا خـوردن یقـیـنـاً            ضـعـف رقـیه دخـتـرش آمـد به یـادت

این لحظۀ آخر که اطرافت شلوغ است            شــاه و وداع آخــرش آمــد بـه یــادت

کردی وصیت در مِـنا روضه بگـیرند            از بسکه اشک خواهرش آمد به یادت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن حذف شد؛ زیرا در روایات معتبر کتب تاریخ الامم والملوک ج ۵ ص ۴۵۵؛ الکامل فی‌التّاریخ ج ۱۱ ص ۱۹۲؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۱۰۱؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۸۸؛ مَناقِبِ آلِ ابیطالب ج ۴ ص ۶۰؛ بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۱۲۵؛  جلاءالعیون ص ۵۹۸؛ منتهی الآمال ۴۷۴؛ نفس المهموم ص ۵۱۷؛ مقتل جامع ج۲ ص ۳۴؛ مقتل امام حسین ۲۰۹؛ تصریح شده است که خولی سر را در کنج یات و در زیر تشتی قرار دادند، موضوع تنور خولی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا تحریف شده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

وقتی کسی نان در تنور خانه می‌پخت            رأس پُـر از خـاکـسـترش آمد به یادت

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن مطالب و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.
بــا دیـدن هـر سـاربـانـی در سـفـرهـا            انـگـشـت با انـگـشـتـرش آمد به یادت

مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

ای ولــیّ‌الــلـه داور، الــســلام            ای سـلامت از پـیـمبر، الـسلام

حـجّـت خـلاق اکـبــر، الـسـلام            زادۀ زهــرای اطـهـر، الـسـلام


الــسـلام ای بــاقــر آل‌ رســول

چـارمـین فرزند زهـرای بتول

ای نـبـی بـر تو فـرستاده سلام            وی به زین‌الـعـابدین، ماه تـمام

هفتمین معصومی و پنجـم امام            مکتبت تا صبح محشر، مستدام

تیغ نطقت می‌شکافـد، عـلـم را

روح می‌بخشد مرامت، حلم را

ای ســـلام ذات حــــیّ داورت            بر تو و نطق فـضیلت‌پـرورت

علم آرد سـجـده بر خاک درت            حلم گردیده است بر دور سرت

نسل نوری هم ز باب و هم ز مام

خود امام و مادرت بنـت الامام

کـیـستـی ای آیت سـرّ و عـلن؟            تو هم از نسل حسینی، هم حسن

تـو امـامت را روانـی در بـدن            ای ولایـت را چــراغ انـجـمـن

عـلم تو، عـلـم خـداونـد جـلـیـل

وحی باشد بر لبت بی‌جـبـرئیل

از درخـت عـلـم، بَـر داریـم ما            وز تو صد دریا گهـر داریم ما

بـس حـدیـث مـعـتـبـر داریم ما            از شـما کی دست بـرداریم ما؟

یابن زهـرا سر بـرآور بـاز هم

«جابر جُعفی» بـپـرور باز هم

یابن زهرا گرچه با بغض تمام            حرمتت گردید پامـال «هشام»

بر تـنت آزار آمد صبح و شـام            تـو امامـی، تـو امامی، تو امام

نور از هر سو که خیزد، دیدنی است

چهرۀ خورشید کی پوشیدنی است؟

تـو خـزانِ بـاغ زهــرا دیـده‌ای            تو تن بی‌سر به صحرا دیده‌ای

گـردن مـجـروح بــابـا دیـده‌ای            بـر فـراز نـیزه سرهـا دیـده‌ای

کاش می‌دیدم چه آمد بر سرت

یا چه کرده کعب نی با پیکرت؟

تو چهل‌ منـزل اسارت دیـده‌ای            از ستمکاران جسـارت دیده‌ای

خود عزیزی و حقارت دیده‌ای            تشنگی و قتل و غارت دیده‌ای

چار ساله، کـوه مـاتـم بُـرده‌ای

مثل عـمـه، تـازیـانه خورده‌ای

شـام بـود و مجـلس شـوم یـزید            چشم تو چوب و لب خشکیده دید

گه سکینه ناله از دل می‌کـشید            گاه زینب جامـه بـر پیکر درید

چشم بر رگهای خونین دوختی

سـوختی و سـوخـتی و سوختی

ای دل شـیـعـه چـراغ تــربـتت            دیـده‌هـا دریای اشک غـربـتت

سالـهـا بـر دوش کـوه محـنـتت            روز و شب پامال می‌شد حرمتت

ظلم دیـدی در عیان و در خـفا

تـا شـدی مسمـوم از زهـر جفا

ای به جانت از عدو رنج و عذاب            هم به طفلی، هم به پیری، هم شباب

قلبت از زهـر ستـم گردیـد آب            قبــر بـی‌زوّار تــو، در آفتــاب

وسعت صحن تو مُلک عالم است

لالۀ قبر تو اشک «میثم» است

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

ای ولــیّ‌الــلـه داور، الــســلام            ای سـلامت از پـیامبر، الـسلام

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه السلام

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

خوشا بحال دلی که به دلبـری برسد            به سـفـرۀ کـرم ذرّه پـروری بـرسد

هـمـه رعـیّـت اربـاب می‌شـویم اما            غـلام با ادب اینجا به برتری برسد


کسی که بر در این خانه سر بلند نکرد            به یک اشارۀ آقا به سـروری برسد

اگرچه سائل او بی نیاز از دنیاست            در آخرت به مقامات بهـتری برسد

به نیـم قـطرۀ اشک محـبـتـش ندهد            اگر خوشیّ دو عالم به نوکری برسد

شبیه فطرس درمانده غصه‌ای دارم            نشسته‌ام که مگر پر، نه؛ شهپری برسد

ز "قال باقـر علیه‌السلام" مست شود            اگر کسی به فیوضات منبری برسد

کسی که بر کـرمـش افـتـخار می‌کردند

اگر نبـود خـلائـق چه کار می‌کـردند!؟

قـلـم به دست گرفـته رسـاله بنویسد            به نام حـضرت جلّ جـلاله بنـویسد

مقید است به تحلیل کـربلای حسین            کنار این همه مقـتـل، مقاله بـنویـسد

مقـیـد است که تاریخ را ورق بزند            دوبـاره از غـم تـلـخ قـبـالـه بنـویسد

روایت سفرش سوی کربلا کم نیست            تمام روز و شبش را به ناله بنویسد

میـان روضۀ بـازار شـام می‌طلـبـد            که از نجابت طفـل سه ساله بنویسد

تمام مـرثـیـه‌هایش میان لـفـافه ست            به اشک چشم تر از باغ لاله بنویسد

برای اینکه محـرم به کـربلا بـرسم            نـشـسته‌ام که برایـم حواله بـنـویـسد

کـنـار این هـمه ابـر بهـار گـریه کـنـم

مـیان روضـۀ او زار زار گـریه کـنـم

دلی شکسته و بغضی شکسته تر دارد            دوباره یاد چه کرده که چشم تر دارد؟!

همیشه مجلس روضه‌اش پُر تلاطم بود            حـسین گـفـتـن او مـزّه‌ای دگر دارد

مرور خاطره‌ها کار هر شب آقاست            چقدر زخم روی زخم بر جگر دارد

چقدر پیر شده، خم شده، شکسته شده            به خاطر غم و غصه است، خب اثر دارد

چقدر این شب آخر به مادرش رفته            میان نـافـلـه‌اش دست بر کـمر دارد

لهوف از غم یک صبح تا شبش،گفته            کجا کسی ز غم و غصه‌اش خبر دارد!؟

میان این همه ارثی که از پدر بُرده            اگر غـلـط نـکـنم گـریه بیشتر دارد

همیشه بالش زیر سرش پر از اشک است            چرا که روضۀ گودال زیر سر دارد

غروب روز دهم را نمی‌برد از یاد            شبیه خـیمه شده، آه شعـله ور دارد

به یاد کودکی‌اش از رقیه می‌خواند            چه خاطرات عجیبی ز همسفر دارد

همینکه خار نشسته به پای او کافی‌ست            خدا کند که دگر زجر دست بردارد

 میان دفتر عمرش چه خاطرات بدی            ز چوب و باده و دندان و تشت زر دارد

در آن شبی که سنان بین راه اسیرش کرد

گـرسنه بود ولی تازیانه سـیـرش کرد

: امتیاز

زبانحال امام باقر علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مسمط

از سـن کـودکـی شده غـم آشـنـای من            بـاد خـزان وزیـده به دولت سرای من

بغض و شرر گرفته مسیر صدای من            بـالا گرفـته کـار دل و گـریـه‌های من


خاک مزار من ز جفا بی‌نصیب نیست            زائر نمانده دور حریمم، عجیب نیست

مانند من امـام غـریبی، غـریب نیست            گـریـه کـنـید اهـل مِـنـا در عـزای من

اهـل زمانه غـصه به قـلـبم رسانـده‌اند            بر روح و جان من غم و غربت چشانده‌اند

من را به روی مرکب سَمّی نشانده‌اند            از زهرِ زینِ اسب ورم کرده پای من

از کودکی رسیده به من چهره‌ای کبود            در کـربـلا و کوفه و جـولانگـه یهـود

از بس که زخـم های تنم در فشار بود            مانـده نـشان سلـسله بر جای جای من

بر روی خار سخـت مغـیلان دویـده‌ام            از ابن سعـد و حـرمـله طعـنه شنیده‌ام

هـفـتـاد و دو ستـاره بَـر نـیـزه دیـده‌ام            این روضه‌هاست گوشه‌ای از ماجرای من

بـازار و ازدحـام نـرفــتـه ز خــاطـرم            آتـش ز پـشـت بـام نـرفـتـه ز خاطـرم

بـزم حــرامِ شـام نـرفــتـه ز خــاطـرم            مانـده ز شام، کرب و بـلایی برای من

یـادم نـرفـتـه چـشـم تـرِ عـمّـه زیـنـبـم            آتـش گـرفـتـه بـود، پَـر عـمّـه زیـنـبـم

یـاد لـبـاس شـعـلـه ور عـــمّـه زیـنـبـم            فـریـاد مـی‌کـشـد جـگـر مـبـتـلای من

من روضه خـوان غـربت عمّه رقیه‌ام            مـردم شکـست، حُـرمت عـمّه رقـیه‌ام

آه... از شـب شـهـادت عـمّـه رقــیـه‌ام            تغییر کرده صحبت و حال و هوای من

یاد غروب کرب‌و‌بلا زار و مـضطرم            آن خـاطــرات مـی‌گـذرد از بــرابــرم

یک عـمـر یـاد تـشـنـگی جـدّ اطـهـرم            ذکـر حـسـین گـشـته دعـا و نـوای من

داغـش برای اهل ولا سیـنه سوز ماند            بی‌حال، زیر خـنجر آن کـینه توز ماند

در زیـر آفـتـاب بـیـابان سه روز ماند            اعضای جدِ تشنه لب و سر جدای من

: امتیاز

شهادت امام محمد باقر علیه السلام

شاعر : حسین ایمانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

ما با مِـنـا روضه برای تو گـرفـتیم            با مـادرت زهـرا عـزای تو گرفتیم

حالا که در صحن و سرایت زائری نیست            ایـنجا عـزا با شیـعـیـان تو گرفـتـیم


داری تـَقَـلّا می‌کـنی مـانـنـد گـودال            محکم رَدای تو؛ عبای تو…گرفتیم

می‌سوزی اما خنجری بر حنجرت نیست            پس پای نی روضه به جای تو گرفتیم

قرآن بخوان تا خیزران دور و برت نیست            ما خـتم قـرآن در عـزای تو گرفتیم

هرچند صحنت خاکی و تاریک و خالیست            هرشب تب صحن وسرای تو گرفتیم

مـثـل دعــای نــدبـه بـاران بهـاریـم            این درس را از کـربلای تو گرفتیم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

حالا که در صحن و سرایت زائری نیست            اینجا عـزا با دوستـهـای تو گرفـتیم

زبانحال امام باقر علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : رضا رسول زاده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

هـزار خـاطره از غـم نمی‌رود از یاد            غـروب سرخ مُـحـرم نمی‌رود از یاد

به گـاهـوارۀ خـالی اصـغـرم سـوگـنـد            ربـاب و خـیـمۀ  ماتـم نمی‌رود از یاد


فرات بود و عطش بود و کودکان حرم            خروش غـیرت زمزم نمی‌رود از یاد

دمی که هستیِ زینب ز روی زین افتاد            هـمان مـصیبتِ اعـظم نمی‌رود از یاد

به دشت، دختر و زنها برهنه پا و دوان            بدون یاور و مَـحـرم، نمی‌رود از یاد

اسیـر بـودن با یـاس های نـیـلی رنگ            هـجـوم سیـلی محکـم، نمی‌رود از یاد

ز رقص و هلهله خون در دلم شده در شام            بـلای شـهـر جـهـنـم نـمـی‌رود از یـاد

به شهر شام، به بزم یزید، بین طشت            سرِ شـکـسته و درهـم نمی‌رود از یاد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

اسیـر بودن با خواهـران بی‌معجر             هـجـوم سیـلی محکـم، نمی‌رود از یاد

بیت زیر به دلیل انطباق بیشتر با روایات معتبر تغییر داده شد، طبق روایات معتبر در شهر شام جشن و شادی و رقص و پایکوبی بوده است و در کتب معتبر موضوع سنگ پراکنی و آتش ریختن نیامده است

به شام، بر سر ما سنگ می زدند ز بام            بـلای شـهـر جـهـنـم نـمـی‌رود از یـاد